قسمت سوم
o*o*o*o*o*o*o*o
به دختر بچه ها توجه کردین؟
دیدین همش دنبال اینند که یکی نازشون رو بخره؟
بخصوص سه ساله باشه و شیرین زبونی کنه و دلبری کنه!!!
هاااا
فهمیدی می خوام از کی بگم
اصلا شاید خودت دختری
می دونی که دخترا بابایی اند
می خوان باباشون نازشون رو بخره
وقتی بابا رو می بینی دنبال بهونهای که یه جوری توجه بابا رو جلب کنی
اما
طفل سه سالهی حسین چی؟
نخواست بابا نازش رو بخره
نخواست بابا بهش توجه کنه
اما دلتنگ بود
دلتنگ آغوش پدر پر محبتش
دلتنگ داداش با غیرتش
دلتنگ هم بازی کوچکش
دلتنگ عموی، شیر مردش
رقیه وقتی سر بریده ی بابا رو دید
بهونه نیاورد
فقط گفت: بابا دلتنگم
o*o*o*o*o*o*o*o
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
دریک روستا عالم بزرگی زندگی میکرد یک روز جوانی پیش او رفت و گفت هیچکس من رو دوست نداره
عالم بزرگ به جوان گفت تا بحال کسی به تو گفت مواظب خودت باش ؟
جوان گفت بله من هرروز صبح که میرم سرکار مادرم میگه مواظب خودت باش
دختر همسایه وقتی ازجلو خانه اونها رد بشم بهم میگه ، وبا دوستانم خداحافظی میکنم بهم میگن که مواظب خودت باش یعنی که چی؟؟
عالم بزرگ لبخندی زد و گفت اینها که گفتی براشون مهم بودی که گفتن مواظب خودت باش و تو رو دست خودت میسپارن که لحظه هایی که نیستن تومواظب باشی
یه وقتایی... حتی حوصله ی خودتم نداری چه برسه به دیگران!
یه وقتایی... هیشکی حوصله ی خودشم نداره، چه برسه به تو!
یه وقتایی... همه ازت انتظار دارن که درکشون کنی، اما کَسی تو رو درک نمیکنه!
یه وقتایی... از همه انتظار داری که درکت کنن، اما تو کَسی رو درک نمیکنی!
یه وقتایی... یکی از تو خوشش میاد اما تو نه!
یه وقتایی... هم، تو از یکی خوشِت میاد اما اون نه!
یه وقتایی... حرفِ دلت رو به هزاران نفر میتونی بگی الّا به یه نفر..
یه وقتایی... حرفِ دلت رو به هیشکی نمیتونی بگی جز به یه نفر.!
یه وقتایی... فقط به حرفِ خودت میتونی اعتماد کنی نه دیگران!
یه وقتایی... به حرفِ همه میتونی اعتماد کنی جز حرف خودت!
و اینکه...
یه وقتایی... با یه لبخند کوچیک میشه سر و تهِ یه قضیه رو هَم آورد..
همینطور که یه وقتایی با یه لبخندِ کوچیک میشه اوضاع رو خراب تر از اونی که هست کرد!
"پس لبخند بزن، شاید فردا روزِ بدتری باشه..."
♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
*gol_chehrel* دم خنده هاتون گرم *gol_chehrel*